آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

آراد نهایت عشق ما

آراد جون مامان و شب بیداری هایش

سلام گل بی خارم سلام نفسم حدود 2 هفته ایی میشد که خیلی بیقرار بودی  مخصوصا شب ها از آخرین شبی که مشهد بودیم شروع شد خیلی بیتاب بودی و ناله میکردی حدس زدم بخوای دندان در بیاوری این مدت خیلی ناراحت بودی تا حدود 10 روز پیش که دستم رو گرفتی و به دهنت بردی یکدفعه دیدم یه مروارید در قسمت دندان های آسیایی  بیرون زده اما بیتابی هات تمام نشد و چند روز هم خیلی آبریزش و سرفه داشتی بالاخره 4 شنبه گذشته متوجه شدم 8 دندان با هم در آوردی مادرت بمیره عزیزم که این همه درد کشیدی قربونت برم نازنین مادر همه لثه هایت ورم کرده بود اما الان همه شان سفید شده قربونت برم که اصلا جون نمیگیری لاغر موندی خوردنی من چندتا از عکسای...
21 اسفند 1391

شعری برای پسرم ، عشقم...

پسرم پسرم روشنی نور دو چشمان منی بهترین هدیه ای از جانب یزدان منی پسرم تاج سرم ای که تویی مونس تنهایی من روح من;جان من و شادی دوران منی پسرم لحظه میلاد تو هرگز نرود از یادم غنچه نورس من;باغ گلستان منی پسرم تا که تو باشی دو جهان در نظرم فردوس است عشق دیرین من و نیمه پنهان منی پسرم شادی تو موجب آرامش دنیای من است شادمان زیست نما;جانی و جانان منی پس رم گوهر شیدا همه ایام کند شکر به درگاه خدا بودنت خواست خدا بود چو ایمان منی ...
6 اسفند 1391

شیطنت های وروجک

سلام نفسم سلام گرمای جونم امشب سرت داغون شد ، از روی مبل پرت شدی و کلی گریه و ناله مامان فدات شه هرچی بهت میگم گوش نمیدی و کاره خودتو میکنی از درد میمی خوردی و خوابیدی دردت به جونم نبینم درد و بلاتو خدا کنه سرت کبود نشه؟؟؟؟ نازنین پسر خیلی شیطونی جیگرم تازگیا یاد گرفتی تا کاره اشتباهی انجام میدی میزنی پشت دستت و میگی باآآآآآآآآآآآآآآآآآآآییی قربون اون حرف زدنت بشم تا حالا نتونستم از این حالتت عکس بگیرم چندتا از عکسای امشبت قبل از صدمه دیدنت.....   جمعه کلی فکر کردم که مبلارو چجوری بچینم که شما نتونی بری پشتشون کلی هم تدابیر امنیتی چیدم وقتی رفتم جارو رو بذارم تو اتاق و بیام شما کجا بودی؟؟؟؟؟؟ ...
6 اسفند 1391

بقیه عکسای شیطونک مامان

من برای سالها مینویسم…سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند… افسوس که قصه ی مادر بزرگ راست بود پسر من همیشه یکی بود یکی نبود .     آرادم تا بینهایت هستی دوستت دارم ١٥ ماهگیت مبارک نازنین پسرم آراد مامان و کمک آشپز شدن نفسم بی تو بی نفسم آراد و ماهک با ماشین شیدرخ؟؟؟ کادو مامان نازی  و بابایی واسه تولدت مراسم ماست خوری واسه سرگرم کردن شیطونک   ...
2 اسفند 1391

خوب بهش فکر کن......

مادر......... مادر من فقط یك چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت یك روز اون اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره خیلی خجالت كشیدم. آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟ به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم و فورا از اونجا دور شدم روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت، هووو، مامان تو فقط یك چشم داره! فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم. كاش زمین دهن وا میكرد و منو ، كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد روز بعد بهش گفتم، اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی میری ؟!!! اون هیچ جوابی...
2 اسفند 1391
1